صفحه اصلی

اتحاد درمانی چیست: گسست اتحاد و فرایند رفع گسست

اتحاد درمانی، فرایندی است که طی آن درمانگر و مراجع با یکدیگر متحد می‌شوند تا با مشکل پیش روی مراجع، روبرو شوند.

برگرفته از دکتر کاترین یوبانکس و همکاران

محتوای مربوط به “اتحاد درمانی: گسست اتحاد و فرایندهای رفع گسست” در اولین همایش بین المللی پژوهش و نوآوری در روانشناسی، با نگاهی ویژه بر درمان‌های فراتشخیصی، در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۲، توسط دکتر پیمان دوستی به صورت سخنرانی در سالن همایش، ارایه شده است.

زمانی که ما از اتحاد درمانی صحبت می‌کنیم، منظورمان اتحاد درمانگر و مراجع برای رویارویی با مشکل پیش روی مراجع است که دست کم دارای سه نقطه می‌باشد:

۱) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد وظایف درمان (مانند دنبال کردن تمرین‌ها توسط مراجعه کننده)

۲) توافق بین مراجع و درمانگر در مورد اهداف درمان (ما در جلسات به دنبال چه چیزی خواهیم بود)

۳) رابطه ای حد و مرز دار توام با همکاری متقابل بین مراجع و درمانگر

گسست اتحاد، همان بدتر شدن اتحاد بین مراجع و درمانگر است. در واقع، گسست یعنی:

الف) فقدان همکاری بین مراجع و درمانگر در مورد: ۱)‌ وظایف درمان (مثلا دنبال نکردن تمرین‌ها یا برنامه‌های درمان) ۲) ‌اهداف درمان

ب) ایجاد مشکلاتی در رابطه درمانی (مانند عدم اعتماد و …)

البته، همه‌ی اختلافات بین مراجعین و درمانگر گسست نیستند. یک مراجع می تواند با درمانگر به روشی مناسب و مشارکتی که به منزله گسست نباشد، مخالفت خود را بیان کند.

گسست ممکن است خارج از آگاهی مراجع و درمانگر باقی بماند و به طور قابل توجهی مانع پیشرفت درمانی نشود. با این حال، در موارد شدید، گسست می تواند منجر به ترک یا شکست درمان شود.

گسست ها را می توان به دو زیر گروه اصلی سازماندهی کرد:

۱) گسست کناره گیری (ترک کردن)

۲) گسست رویارویی (مقابله کردن)

البته، گاهی گسست کناره گیری و رویارویی به طور همزمان رخ می‌دهد.

در گسست کناره گیری، مراجع یا از درمانگر دور می‌شود (مثلاً با اجتناب از سؤالات درمانگر)، یا درمان را ترک می کند، یا ممکن است به نظر برسد که مراجع به سمت درمانگر حرکت می‌کند، اما به نحوی که جنبه‌ای از تجربه خود را انکار کند، از کار واقعی درمان کناره‌گیری می‌کند.

در گسست رویارویی (مقابله کردن) مراجع با ابراز خشم یا نارضایتی به شیوه‌ای غیرهمکاری (مثلاً شکایات خصمانه از درمانگر یا درمان) یا با تلاش برای تحت فشار قرار دادن یا کنترل درمانگر (مثلاً درخواست‌هایی از درمانگر)، علیه درمانگر حرکت می‌کند.

به عنوان مثال، مراجع ممکن است در حالی که لبخند می‌زند و عصبی می خندد (کناره گیری) از درمانگر انتقاد کند (مقابله).

ما از یک سیستم کد گذاری، برای شناسایی گسست اتحاد درمانی استفاده می‌کنیم. کدها به شکل نشانگرهایی از گسست‌های کناره گیری و گسست‌های رویارویی تعریف می‌شوند.

نشانگرها همان رویدادهایی هستند که با دیدن آنها ما متوجه می‌شویم که در حال حاضر یک گسست اتحاد درمانی در حال رخ دادن است.

ما به هر نشانگر نمره‌ای بین ۱ تا ۵ می‌دهیم و بدین ترتیب میزان تاثیری که هر نشانگر بر فضای درمانی وارد می‌کند را تشخیص می‌دهیم.

چنانچه به یک نشانگر نمره ۱ بدهیم، به این معنی است که در حال حاضر این نشانگر بی اهمیت است و تاثیری بر روند جلسه درمان نمی‌گذارد و نمره ۵ به این معنی می‌باشد که این نشانگر در حال حاضر، تاثیرات جدی‌ای بر روند جلسه درمان می‌گذارد.

۱) انتقاد از خود و/یا ناامیدی

در این نشانگر، مراجع با یک فرآیند دلسرد کننده‌ی انتقاد از خود و/یا با ناامیدی از درمانگر و کار درمانی کناره گیری می‌کند. انتقاد از خود ممکن است به شیوه‌های خود تنبیهی یا خود سرزنشی رخ دهد. ناامیدی ممکن است به شکل ناامیدی از اثر بخش بودن درمان و تکنیک‌ها باشد و به دنبال نکردن تمرین‌ها منجر شود.

به نظر می‌رسدمراجع با انتقاد از خود یا ناامیدی به درمان و انجام ندادن تمرین‌ها، درمانگر را می‌بندد و آن امکانی را که درمانگر یا درمان می‌تواند به مراجع کمک کند را تا زمان رفع گسست پیش آمده، از بین می‌برد.

۲) انکار

مراجع با انکار یک حالت احساسی که آشکارا مشهود است، یا انکار اهمیت روابط بین فردی، یا رویدادهایی که به نظر مهم و مرتبط با کار درمانی به نظر می رسد، از درمانگر و/یا کار درمانی کناره گیری می کند. مراجع ممکن است آگاه باشد (یا ممکن است آگاه نباشد) که احساسات واقعی خود را انکار می کند تا از بحث در مورد آنها اجتناب کند.

۳) پاسخ دادن حداقلی

مراجع با سکوت یا با دادن حداقل پاسخ به سؤالات یا اظهاراتی که برای شروع یا ادامه بحث لازم است، از درمانگر کناره گیری می کند. حداقل پاسخ‌های مراجع برای متوقف کردن تلاش‌های درمانگر جهت مشارکت دادن او در کار درمانی عمل می‌کند.

۴) داستان سرایی اجتنابی و/یا تغییر موضوع

مراجع داستانی را می گوید و/یا موضوع را به گونه ای تغییر می دهد که از کار درمانی جلوگیری کند. این موضوع غیرمعمول نیست که مراجع هر دو کار را به طور همزمان انجام دهد.

۵) احترام آمیز و دلجویی کننده

مراجع از درمانگر و/یا کار درمانی با سازگاری بیش از حد و تسلیم شدن به شیوه‌ای متواضعانه کناره گیری می‌کند. رفتار مراجع برای جلوگیری از تعارض با درمانگر عمل می کند و تشخیص اینکه مراجع واقعاً چه احساسی دارد یا واقعاً چه فکری می کند را برای درمانگر دشوارتر می‌کند.

۱) شکایات یا ابراز نگرانی در مورد فعالیت‌های درمانی/ تمرین‌های حین جلسات

مراجع، نارضایتی، ناراحتی یا مخالفت خود را با وظایف خاص درمان مانند تمرین‌های حین جلسه یا تمرین‌های بین دو جلسه (تمرین‌هایی برای خارج از جلسه) ابراز می‌کند. مراجعین ممکن است مستقیماً از یک فعالیت شکایت کنند یا ممکن است نگرانی‌های خود را با بیان برخی تردیدها در مورد اثربخشی تمرین‌ها بیان کنند.

در اکثر مواقع، این واقعیت که مراجع تمرین‌ها را انجام نداده است نشان دهنده وجود مشکل در همکاری بین مراجع و درمانگر در انجام وظایف درمانی است.

۲) شکایات یا ابراز نگرانی به درمانگر

مراجع احساسات منفی خود را نسبت به درمانگر ابراز می کند. ممکن است او احساس عصبانیت، بی حوصلگی، بی‌اعتمادی، کنترل یا طرد شدن کند. همچنین مراجع ممکن است احساس کند که درمانگر در حمایت، تشویق یا احترام به او شکست خورده است. در مواردی ممکن است مراجع از سبک بین فردی درمانگر انتقاد کند یا در مورد شایستگی درمانگر ابراز تردید کند.

۳) مراجع مداخله درمانگر را رد می کند

مراجع مداخله درمانگر در جلسه را رد می کند. مراجع ممکن است دیدگاه یا تفسیر درمانگر را رد کند. به عنوان مثال، درمانگر سعی می‌کند حمایت کند و مراجع به شیوه‌ای خصمانه درمانگر را رد می‌کند. در واقع، مراجع به چیزی حمله می‌کند و چیزی را می‌بندد که درمانگر سعی دارد آن را روی میز بیاورد. برای مثال: ممکن است مراجع سؤال درمانگر را رد کند و بیان کند که این سوال نامربوط یا نامناسب است.

۴) مراجع از خود در برابر درمانگر دفاع می کند

مراجع از افکار، احساسات یا رفتار خود در برابر آنچه که به نظر او انتقاد یا قضاوت درمانگر است، دفاع می‌کند. ممکن است یک مراجع توصیف “متمرکز به شغل” را به عنوان یک تعریف و تمجید تلقی کند، در حالی که مراجع دیگر، حالت تدافعی به خود بگیرد زیرا آن را به عنوان انتقاد تلقی می‌کند.

۵) تلاش برای کنترل/ یا تحت فشار قرار دادن درمانگر

مراجع سعی می‌کند درمانگر و یا جلسه را کنترل کند (به عنوان مثال، مراجع به درمانگر می‌گوید چه کاری انجام دهد یا چه کاری انجام ندهد)، یا مراجع به درمانگر فشار می‌آورد تا مشکلات او را سریع برطرف کند. تلاش برای فشار آوردن یا تحریک درمانگر به عنوان یک کد رمزگذاری می‌شود.

۱) درمانگر یک سوء تفاهم را روشن می کند

درمانگر با تلاش برای روشن کردن یک سوء تفاهم به گسست پاسخ می‌دهد.

۲) درمانگر وظایف یا اهداف درمان را تغییر می دهد

درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را تغییر دهد تا به نگرانی های مراجع شاکی رسیدگی کند (گسست رویارویی). یا درمانگر ممکن است وظیفه/هدف را در تلاش برای درگیر کردن مراجع گوشه‌گیر تغییر دهد (گسست کناره گیری).

۳) درمانگر وظایف را نشان می دهد یا منطقی برای درمان ارائه می دهد

درمانگر با توضیح دادن، یا ارائه دلیل منطقی (یا بیان منطق پشت تمرین‌ داده شده) برای یک کار یا هدف درمانی خاص به گسست پاسخ می‌دهد. درمانگر ممکن است دلایل خود را برای پیگیری یک تمرین درمانی خاص، در تلاش برای درگیر نگه داشتن مراجع در درمان یا کاهش نگرانی های او، با مراجع به اشتراک بگذارد.

۴) درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق می کند

درمانگر سهم خود را در گسست تصدیق می‌کند. به عنوان مثال، درمانگر روش‌هایی را که ممکن است مراجع را ناامید، گیج یا ناراحت کند و در نتیجه به اتحاد آنها آسیب برساند یا مانع کار مشترک آنها شود، تصدیق می کند. درمانگر ممکن است تصدیق کند که چگونه در گسست در اوایل جلسه یا در جلسه قبلی نقش داشته است.

۵) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی بین مراجع و درمانگر مرتبط می‌کند

درمانگر، گسیختگی را به الگوهای بزرگ‌تر بین فردی بین مراجع و درمانگر پیوند می‌دهد. با این استراتژی، درمانگر متوجه می‌شود که چگونه گسستی که اکنون رخ می‌دهد شبیه سایر گسست‌هایی است که با این مراجع قبلا رخ داده است.

۶) درمانگر این گسست را به الگوهای بزرگتر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط می کند

درمانگر گسست را به الگوهای بزرگ‌تر بین فردی در سایر روابط مراجع مرتبط می‌کند. این کد بسیاری از – اما نه همه- تفسیرهای انتقال یا تکرار الگوهای رفتاری خارج از جلسه، در درون جلسه درمان را در بر می‌گیرد. گاهی مراجعین، الگوهای ارتباطی‌ای که در دنیای واقعی و خارج از جلسات دارند را، به اتاق درمان می‌آورند و با همان الگو با درمانگر خود رفتار می‌کنند. برای مثال، الگوی پر توقعی، کناره گیری، رفتار پرخاشگرانه و ….

۷) درمانگر وضعیت دفاعی مراجع را تأیید می‌کند

درمانگر با مقاومت و وضعیت دفاعی متحد می شود: درمانگر به جای به چالش کشیدن رفتارهای تدافعی مراجع، راه‌هایی که در آنها این رفتار قابل درک هستند را، تأیید می‌کند. این امر مستلزم بیان این موضوع است که موقعیت مراجع مشروع و معتبر است.

۸) درمانگر با هدایت مجدد یا برگرداندن مجدد تمرکز مراجع، به گسست پاسخ می دهد

هنگامی که مراجع از وظایف درمانی دور می‌شود، به عنوان مثال، با گفتن داستان های اجتنابی، درمانگر با هدایت مجدد او به کار در حال انجام، یا با تمرکز مجدد بر روی لحظه حال، به گسست پاسخ می‌دهد.



۳ نکته برای تربیت کودک دلبسته ایمن

در زیر، سه نکته برای تربیت کودکی ایمن خواهید یافت:

https://crossroadsfamilycounselingcenter.com

ترجمه و خلاصه: سمانه آقاپور

۱.بیاموزید که رفتار فرزندتان را به عنوان ارتباط تلقی کنید.

نگاه کردن به رفتارهای فرزندتان به عنوان ارتباط، راهی عالی برای کمک به شماست که نیازهای فرزندتان را که از طریق رفتار او بیان می شود، ببینید. کودکان در به اشتراک گذاشتن نیازها و تجربیات درونی خود به صورت شفاهی مشکل دارند و به همین دلیل، خود را از طریق رفتار (و بازی) ابراز می کنند. در دوران نوزادی، بسیاری از رفتارها سیگنال های دلبستگی هستند، مانند گریه کردن، رسیدن و تماس چشمی.

سیگنال های دلبستگی روشی است که نوزاد برای ابراز نیاز یا تمایل به نزدیکی و نزدیکی به مراقب خود دارد. کودکان با افزایش سن از رفتارها برای برقراری ارتباط به روش های مختلف استفاده می کنند. نکته کلیدی این است که سعی کنید نیازها را در رفتار بیان شده آنها ببینید. نگاه کردن به رفتارهای فرزندتان به عنوان ارتباط به شما کمک می کند تا درک درستی از آنچه که او در تلاش برای برقراری ارتباط است داشته باشید و این به شما کمک می کند تا به نیازهای فرزندتان پاسخ دهید. همانطور که در زیر توضیح داده شد، این پاسخگویی به کودک شما کمک می کند تا یک دلبستگی ایمن ایجاد کند.

۲. در حساسیت و پاسخگویی خود ثابت قدم باشید.

دلبستگی ایمن با ثبات مراقبین در حساسیت و پاسخگویی به نیازهای ابراز شده کودک تسهیل می شود . نوزادان مهارت های باورنکردنی برای یادگیری آماری دارند، به این معنی که آنها می توانند حسی از الگوها را در تجربیات خود به دست آورند و احتمال وقوع رویدادهای تجربه شده در آینده را درک کنند. ثبات امری کلیدی است، زیرا به کودکان نشان می‌دهد که می‌توانند برای برآورده کردن نیازهایشان به مراقبان خود تکیه کنند و زمانی که به کمک نیاز دارند حاضر شوند. کودکی که از مراقب خود انتظار دارد نیازهای او را برآورده کند، نباید نگران برآورده شدن نیازهایش باشد  و بداند اگر مشکلی پیش بیاید از او مراقبت خواهد شد. این امر فضای شناختی را برای کاوش و یادگیری کودکان آزاد می کند. کودکانی که نمی توانند انتظار داشته باشند که مراقبان خود نیازهایشان را برآورده کنند، از ترس اینکه زنده نمانند (سبک دلبستگی ناایمن-اضطرابی)، در مورد برآورده شدن نیازهایشان مشغول یا مضطرب می شوند، یا اینکه دچار بی اعتمادی و قطع ارتباط با مراقبان خود می شوند و باور می کنند آنها باید به خود تکیه کنند (سبک دلبستگی ناایمن-اجتنابی). اگرچه داشتن فرزندی که بتواند به خودش تکیه کند ممکن است خوب به نظر برسد، داشتن سبک دلبستگی اجتنابی برای رشد مطلوب نیست زیرا انسان ها ذاتا موجوداتی اجتماعی هستند که برای پیشرفت به ارتباط و حمایت نیاز دارند. در فرهنگ ما گاهی اوقات فکر می‌کنیم که رسیدگی به همه نیازها و گریه‌های فرزندانمان باعث لوس شدن یا وابسته شدن آن‌ها می‌شود و وابستگی را نقطه مقابل استقلال می‌دانیم. با این حال، حقیقت این است که وابستگی سالم باعث تقویت استقلال می شود. این به این دلیل است که کودکی که وابستگی سالمی به مراقبان خود دارد، می‌تواند آزادانه و بدون ترس دنیای خود را کشف کند، زیرا می‌داند که اگر مشکلی پیش بیاید، مراقب او در کنار او خواهد بود. این امر اعتماد به نفس را تقویت می کند و به کودکان کمک می کند تا مستقل تر شوند.

۳.در مورد سبک دلبستگی خود بیاموزید.

سبک های دلبستگی خودمان احتمالاً بر پیوندهای دلبستگی ای که با فرزندانمان شکل می دهیم تأثیر می گذارد .این به این دلیل است که سبک های دلبستگی ما بر نحوه واکنش ما در روابط، از جمله روابط والدین و فرزند تأثیر می گذارد .به عنوان مثال، والدینی با سبک دلبستگی ناایمن ممکن است به جای اینکه این رفتار را به عنوان سیگنالی مبنی بر اینکه فرزندشان تحت تأثیر قرار گرفته یا بیش از حد تحریک شده است، رد نوازش را شخصاً تلقی کند. یک بزرگسال بی نظم نمی تواند به یک کودک بی نظم کمک کند. برای اینکه یک مراقب محیطی امن برای کودک خود ایجاد کند تا به دنبال کمک باشد یا نیازهایش برآورده شود، کودک باید بداند که مراقب او می تواند بدون ناراحتی یا حالت تدافعی به کودک پاسخ دهد. بنابراین، می‌تواند برای والدین مفید باشد که سبک‌های دلبستگی خود را به دست آورند و بدانند که سبک‌های دلبستگی آنها چگونه بر تعامل آنها با فرزندشان تأثیر می‌گذارد. خبر خوب این است که سبک‌های دلبستگی ما می‌تواند تغییر کند و می‌توانیم روش‌های جدیدی برای پاسخ‌دهی در روابطمان بیاموزیم که می‌تواند به تربیت فرزندانی که به طور ایمن وابسته هستند کمک کند. یک درمانگر می تواند به شما کمک کند سبک دلبستگی خود را درک کنید، چگونه بر تربیت والدین شما تأثیر می گذارد و چگونه کنترل پاسخ های هیجانی خودکار خود را در دست بگیرید.

انواع حالت‌های خلقی در اختلالات دو قطبی

سه حالت خلقی متفاوت در اختلالات دو قطبی شامل دوره‌های هیپومانیا، دوره‌های مانیا و دوره‌های افسردگی است. بسته به اینکه این حالت‌های خلقی به چه شکل با یکدیگر همراه شوند، انواع مختلف اختلالات دو قطبی را تشکیل می‌دهند.

همچنین نوع دیگری از حالت خلقی رایج وجود دارد، که به عنوان خلق میکس شناخته می‌شود.

گردآوری: دکتر پیمان دوستی

حالت خلقی هیپومانیا و مانیا

هیپومانیا و مانیا، هر دو حالت‌های خلقی بالایی است که به وضوح خلق فرد از حالت طبیعی بالاتر است. در واقع، هیپومانیا شکل خفیفی از مانیا می‌باشد.

در خلق هیپومانیا، فرد معمولا انرژی زیاد گاها شبیه بیش فعالی را به همراه حداقل ۳ تا از این علایم شامل ۱) پر حرفی یا سرعت زیاد حرف زدن، ۲) کاهش نیاز به خواب، ۳) احساس توانمندی‌های اغراق شده و فراتر از واقعیت فرد که در مواردی ممکن است شبیه خودشیفتگی یا عزت نفس کاذب نمایان شود، ۴) هجوم افکار با سرعت بالا در ذهن انگار افکار باهم مسابقه می‌دهند، ۵) حواس پرتی و پرت شدن حواس به محرک‌های غیر مهم، ۶) افزایش پروژه‌ها یا فعالیت‌های مختلف و یا همزمان از جمله شغلی، تحصیلی، جنسی و … و ۷) درگیر شدن در فعالیت‌هایی که بالقوه دردسر ساز هستند، را از خود نشان می‌دهد.

مجدد یادآور می‌شویم که وجود تنها ۳ نشانه از مجموعه نشانه‌های ذکر شده، برای تشخیص یک اپیزود هیپومانیا یا مانیا کافی است.

احساس توانمندی اغراق شده، می‌تواند خود را به شکل عزت نفس کاذب نمایان کند، حالتی که ممکن است در نگاه دیگران به شکل فردی خودشیفته نیز نمایان شود و بسیاری از افراد ممکن است این حالت را با اختلال خودشیفتگی اشتباه بگیرند.

درگیر شدن در فعالیت‌های بالقوه دردسر ساز، می‌تواند به هر شکلی نمایان شود. ممکن است فرد در ارتباطاتی قرار گیرد که پر دردسر هستند، رفتارهای بالقوه خطرناک یا پردردسری را از خود نشان دهد، درگیر مسایل قانونی شود یا به جعل سند و هر فعالیت دیگری که ممکن است به طور بالقوه برای او مشکلاتی ایجاد کند، بپردازد.

رابطه‌های جنسی نسنجیده، رابطه‌های فرازناشویی و …، نمونه‌های دیگری از این رفتارهای بالقوه دردسر ساز هستند.

در مواردی، فرد به طور تکانه‌ای برای مهاجرت، سرمایه گذاری‌های مالی ساده لوحانه، بخشش‌های مالی غیر منطقی به دیگران، درگیر شدن در فعالیت‌های مالی‌ای که برای فرد مشکلاتی ایجاد می‌کند مانند نزول (پول بهره‌ای)، دریافت وام‌های بدون پشتوانه و بدون فکر، خرید و فروش‌های احمقانه و یا تصمیم‌های مالی یا تجاری نامناسب، تصمیم گیری می‌کند.

خلق مانیا، شکل شدید‌تری از هیپومانیا می‌باشد که ممکن است فرد نیازمند مراقبت‌های بیمارستانی نیز، شود.

یک اپیزود مانیا حداقل ۷ روز طول می‌کشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.

یک اپیزود هیپومانیا، حداقل ۴ روز طول می‌کشد و حداکثری برای آن مشخص نشده است.

حالت خلقی افسردگی

یک اپیزود افسردگی دوره‌های خلق پایین در اکثر روزهای هفته و در اکثر ساعت‌های روز است که ممکن است با بی علاقگی به فعالیت‌هایی که قبلا لذت بخش بوده است، مشخص شود. در این دوره‌ها ممکن است فرد تحریک پذیر شود، تغییراتی در وزن، اشتها (پر خور یا کم خور) یا خواب (پر خواب یا کم خواب) داشته باشد، یا دچار خستگی یا افت انرژی شود.

احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامتناسب نیز، از دیگر نشانه‌هایی است که ممکن است در این اپیزود نمایان شود.

حالت خلقی میکس

در حالت خلقی میکس، فرد ممکن است به طور همزمان اپیزود افسردگی را با هیپومانیا و یا مانیا تجربه کند. در این حالت ممکن است فرد در حالی که حالت‌های افسردگی را دارد، اما نشانه‌هایی چون تندی روانی یا تند حرف زدن، کاهش نیاز به خواب، تصمیم گیری های نامناسب و … را از خود نشان دهد.

خلق میکس، ترکیبی از دو حالت خلقی به طور همزمان با یکدیگر می‌باشد. برای نمونه، فرد به طور همزمان احساس پوچی یا بی ارزش بودن را تجربه می کند و در کنار آن احساس خود بزرگ بینی یا عزت نفس کاذب را نیز از خود نشان می‌دهد.

اختلال دوقطبی نوع ۱

برای تشخیص اختلال دو قطبی نوع ۱، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از افسردگی را به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد یا در آینده تجربه کند.

همچنین فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار (ممکن است در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ممکن است بعدا در آینده اتفاق بیوفتد) یک اپیزود از مانیا را به مدت ۷ روز یا بیشتر تجربه کرده باشد. چنانچه فرد تاکنون مانیا را تجربه نکرده باشد، اما در آینده مانیا را تجربه کند، تشخیص قبلی او باطل محسوب می‌شود و تشخیص جدید اختلال دو قطبی نوع ۱ می‌باشد.

فرد در طول عمر خودش، بارها ممکن است اپیزودهای هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز یا بیشتر (حداکثر تعداد روزی در نظر گرفته نشده است) تجربه کند.

تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.

اختلال دوقطبی نوع ۲

برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع ۲، فرد باید در طول دوره عمر خودش، حداقل ۱ بار به مدت حداقل ۱۴ روز یا بیشتر (ممکن است بارها اپیزود افسردگی رخ داده باشد یا بدهد) یک اپیزود از افسردگی را تجربه کرده باشد و در طول زندگی خود، اپیزودهایی از هیپومانیا را هر بار به مدت حداقل ۴ روز (حداکثری برای مدت آن در نظر گرفته نشده است) را تجربه کند.

در اختلال دو قطبی نوع ۲، فرد هیچگاه مانیا را تجربه نمی‌کند، بلکه هیپومانیا را تجربه می‌کند، لذا چنانچه فرد در هر دوره‌ای از زندگی خود، مانیا را تجربه کرد، تشخیص به دوقطبی نوع ۱، تغییر پیدا خواهد کرد.

تجربه خلق میکس، یعنی تجربه همزمان افسردگی و هیپومانیا، یکی از خلق های رایج است که بسیاری از افرادی که تشخیص اختلال دو قطبی می گیرند، آن را تجربه می کنند.

اختلال سیکلوتایمی ( خلق چرخشی یا ادواری خویی)

برای تشخیص اختلال سیکلوتامی، باید فرد طی دو سال گذشته، چرخش‌های مداومی بین حالت‌های هیپومانیا تا افسردگی را از خود نشان داده باشد.

در اختلال سیکلوتامی، معمولا افسردگی و هیپومانیا، از دیگر اختلال‌های دوقطبی خفیف‌تر است و چرخش‌ها با سرعت بیشتری رخ می‌دهند، به طوری که فرد هیچگاه بیشتر از ۲ ماه، بدون علایم نمی‌باشد.

توجه داشته باشید که با توجه به خفیف تر بودن نشانه ها و مدت اپیزودها در سیکلوتایمی، ممکن است معیارهای کاملی از یک اپیزود تمام اعیار افسردگی یا هیپومانیا را از خود نشان ندهد.

نمودار حالت‌های خلقی

نقش قربانی: چگونه از نقش قربانی خارج شویم؟

بازیگر نقش قربانی، فردی است که در مقصر دانستن دیگران حرفه‌ای است یا همیشه خود را به عنوان کسی که رنج می‌کشد به تصویر می کشد. او خود را در نقش قربانی قرار می‌دهد. این نقش ظاهرا راحت است، اما می تواند خطرناک هم باشد.

منبع: https://greator.com/

ترجمه و خلاصه: دکتر پیمان دوستی

اگر نقش یک قربانی را به عهده بگیرید، مسئولیت را از خود دور می کنید. اشتباه کردید؟ البته این تقصیر شما نیست، بلکه تقصیر شخص دیگری است که کارهای مقدماتی را بد انجام داده یا حواس شما را پرت کرده است. اگر اتفاق بدی برای شما بیفتد، مطمئناً شما به دنبال عیب در خودتان نیستید، بلکه همه چیز را به گردن شرایط بیرونی می اندازید.

قربانی بودن را بر اساس این ۱۰ علامت و نشانه بشناسید

کنار زدن مسئولیت تنها نشانه نیست. ما ۱۰ علامت دیگر را برای شما جمع آوری کرده ایم!

۱) احساس می کنید که مورد بی عدالتی یا محرومیت قرار گرفته اید، زیرا نمی بینید که دیگران برای چیزهایی که شما ندارید سخت کار و تلاش کرده‌اند، پس بابت آنکه آنها را ندارید، خود را قربانی بی عدالتی و محرومیت می‌دانید.

۲) حاضر نیستید برای بهبود وضعیت خود چیزی را تغییر دهید یا تغییر کنید، اما منتظر هستید تا اتفاقاتی برای شما بیفتد.

۳) تقریباً دائما ناراضی هستید و اغلب در مورد چیزهای مربوط به خود ناله می کنید یا غر می‌زنید.

۴) دیگران را از نظر عاطفی تحریک می‌کنید و به آنها احساس گناه می‌دهید تا از شما حمایت کنند و حسن نیت خاصی نشان دهند.

۵) همیشه یک بهانه جدید می آورید.

۶) نمی توانید مسئولیت رفتارهای زندگی خود را بپذیرید.

۷) حتی با کوچکترین انتقادی احساس می کنید که مورد حمله قرار گرفته‌اید و به سرعت در دلسوزی برای خودتان فرو می‌روید.

۸) نمی توانید خواسته‌ها یا منافع خودتان را مطرح کنید، بنابراین به نقش قربانی پناه ببرید تا حداقل همدردی جلب کنید.

۹) عدم اعتماد به نفس زیرا به شفقت دیگران می چسبید.

۱۰) تمایل به خودخواهی داشته باشید و به نقش قربانی بروید تا بتوانید به آنچه می خواهید برسید.

از نقش قربانی خارج شوید!

آدم بد همیشه شخص دیگری است. به این ترتیب، هیچ کس مجبور نیست رفتار خود را زیر سوال ببرد و می تواند مانند گذشته ادامه دهد. این خوب و راحت نیست؟ اگر هیچ کس اشتباهات خود را نپذیرد و مسئولیت آنها را بر عهده نگیرد، اوضاع هرگز به سمت بهتر شدن تغییر نخواهد کرد.

گاهی اوقات شما فقط یک روز بد دارید. و گاهی اوقات حوادث ناگواری اتفاق می افتد که شما مقصر نیستید. این بدان معنا نیست که شما قربانی شده اید.

نقش قربانی تنها زمانی اتفاق می‌افتد که عادت کنید کسی را برای همه چیز مقصر بیابید و نارضایتی و نیاز شما به ترحم مزمن شود. هر چه بیشتر در نقش قربانی بمانید، درآوردن دوباره شما از این نقش، سخت‌تر خواهد بود.

ما پنج نکته در مورد اینکه چگونه در نهایت از نقش قربانی خارج شوید، آموزش می دهیم.

۱) از نقش خود آگاه شوید

مغز انسان در سرکوب برخی چیزها حرفه ای است، زیرا می خواهد از ما محافظت کند. متأسفانه، این توانایی همیشه مفید نیست، زیرا ممکن است حتی متوجه نشوید که چقدر خود را در نقش قربانی گم کرده اید.

مراقب موقعیت‌هایی باشید که در آنها ناامیدانه سعی می‌کنید تقصیر را از خود دور کنید و همدردی دیگران با خود را هدف قرار دهید تا بهتر به نظر برسید. در اینجا، صداقت بی دریغ لازم است، حتی اگر ممکن است صدمه بزند. دقیقاً تجزیه و تحلیل کنید که چرا اینگونه عمل می کنید.

یک چیز بیش از همه مهم است: با دقت به معنای واقعی کلمه “قربانی” در این زمینه فکر کنید.

۲) مزایای رها کردن نقش قربانی را بشناسید

راحت بودن همیشه به معنای خوب بودن نیست. مطمئناً، تغییر سریع به نقش قربانی هنگام بروز مشکلات و فرار از مسئولیت آنها آسان است. اما این کار آنها را حل نمی کند.

آیا ترجیح نمی دهید همه چیز را به دست خود بگیرید و زندگی ای را که همیشه می خواستید شکل دهید؟ اما برای بازپس گیری کنترل، باید نقش قربانی را رها کنید.

۳) عزت نفس خود را تقویت کنید

اگر مدام در نقش قربانی فرار می کنید، کمی عزت نفس مقصر است. هر فردی دارای نقاط قوت بسیار خاصی است. شما قبلاً به موفقیت های زیادی در زندگی خود رسیده اید. تنها مشکل این است که شما حتی از آن آگاه نیستید. بنابراین یک قلم و کاغذ در دست بگیرید، تمام موانعی را که قبلاً در زندگی خود بر طرف کرده اید بنویسید و به خود نشان دهید که قبلا کارهایی را انجام داده‌اید.

۴) از یک منظر جدید به زندگی خود نگاه کنید

این ویژگی افرادی است که بارها و بارها خود را در نقش قربانی قرار می دهند که همیشه در همه چیز فقط منفی می بینند. با این حال، در بیشتر موارد، این اتفاق بدون هیچ دلیلی رخ می دهد. آنها از روی عادت محض وارد نقش قربانی می شوند، حتی اگر این کار اصلاً برایشان مفید نباشد. آنها معتقدند که همه چیز بر ضد آنها بوده است. فقط دیدگاه خود را تغییر دهید و متوجه شوید که اگر همه چیز را منفی نبینید چقدر اوضاع می‌تواند متفاوت باشد.

۵) رها کردن را یاد بگیرید

چیزهایی در زندگی وجود دارد که هیچ کس به سادگی نمی تواند آنها را کنترل کند. بله، پذیرش این واقعیت سخت است.

بنابراین سوال این است که چگونه با آن برخورد می کنید. آیا اجازه می‌دهید که شما را پایین بیاورد و بارها و بارها به نقش قربانی فرار کنید یا شرایط اطراف آن را تغییر می‌دهید و فقط از آن بهترین استفاده را می‌کنید؟

چارت تصویری اختلال شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی (BPD)، اختلالی است که از اواخر دوره نوجوانی شروع می شود و با برخی نشانه ها مشخص می شود.

پروسه‌ی روان درمانی به افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) کمک می‌کند تا بتوانند خود کنترلی بیشتر بر روی خود و رفتارهای ناسازگار خود داشته باشند. از سوی دیگر روان درمانی به افراد روش‌هایی برای تنظیم خلق و هیجان آموزش می‌دهد.

نویسنده: دکتر پیمان دوستی

یافته‌های پژوهشی بسیار خوبی درخصوص درمان اثربخش اختلال شخصیت مرزی با درمان‌های پذیرش و تعهد (ACT)، شفقت (CFT) و طرحواره درمانی (ST) وجود دارد. یافته‌ها حاکی از آن است که یک پروسه حدودا ۲ ساله روان درمانی، برای مهار نشانه‌های اختلال شخصیت مرزی مفید است.

با این حال، بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)، همانطور که در بسیاری از کارها بی ثبات هستند، در دنبال کردن روان‌درمانی هم بی ثبات هستند و این موضوع منجر به شکست آنها می‌شود.

همچنین آنچه ما به عنوان دو نیم سازی (آرمانی سازی- بی ارزش سازی) می‌شناسیم، در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بسیار شایع است که این امر می‌تواند همین حس دو گانه را به درمانگر نیز ایجاد کند و باعث شود مراجع یک روز درمانگر خود را ناجی خود بداند و یک روز از او کاملا ناامید شود. پیشنهاد می‌شود در چنین شرایطی، موضوع را با درمانگر خود مطرح کنید.

.

در چارت تصویری زیر برخی نشانه‌های اختلال شخصیت مرزی آورده شده است.

چنانچه فرد برخی نشانه های موجود در این چارت را نشان دهد، احتمال دارد که در حال تجربه اختلال شخصیت مرزی باشد و پیشنهاد می شود با یک متخصص سلامت روان مشورت کند.

دلبستگی و رشد کودک

دلبستگی به پیوند رابطه بین یک کودک یا جوان و مراقب اصلی آنها اشاره دارد. این پیوند در سال‌های اولیه شکل می‌گیرد و تأثیر طولانی‌مدتی بر احساس خود، رشد، و روابط آینده کودک با دیگران دارد.

این یک مفهوم روانشناختی پیچیده است که از کار جان بولبی سرچشمه گرفته است، که اهمیت رابطه کودک با مراقب اصلی خود (معمولاً مادرش) را از نظر رشد اجتماعی، عاطفی و توانایی آنها برای یادگیری برجسته می کند.

از لحظه تولد نوزاد، نوزاد نیازهای عاطفی و جسمی خود را با مراقب اصلی خود در میان می گذارد.

منبع:mentallyhelthyschool.org.uk

ترجمه و تلخیص: سمانه آقاپور

دلبستگیهای ایمن

دلبستگی های خوب به میزان نزدیکی و منابع فیزیکی و عاطفی والدین یا مراقبان بستگی دارد تا قابل اعتماد باشند، به نیازهای اساسی کودک به طور قابل اعتماد و حساس پاسخ دهند، و باعث شود آنها احساس امنیت کنند و این امر به نوزادان پایگاهی پایدار برای کاوش در جهان می دهند. نوزاد می‌داند که برای بیرون رفتن و اکتشاف امن است و مراقب است که همیشه او را خوش آمد بگوید و در مواقع استرس یا اضطراب به او آرامش دهد. این پیوندهای ارتباطی می تواند طرحی را تشکیل دهد که می تواند به معلمان و سایر اعضای کارکنان مدرسه منتقل شود.

هنگامی که کودکان وابستگی ایمن با والدین/مراقب خود دارند، یک عامل محافظتی مهم برای سلامت روان آنها است، در حالی که دلبستگی های ناایمن می تواند یک عامل خطر برای ایجاد مشکلات عاطفی و رفتاری می­باشد.

دلبستگی های ناایمن

اگر تعاملات اولیه بین کودک و مراقب او منفی، ناسازگار، نامناسب، غفلت آمیز یا توهین آمیز باشد، دلبستگی های ناایمن ایجاد می شود.

وقتی مراقب کودک و محیط خانه به جای منبع ایمنی، منبع ترس باشد، این امر می تواند برای رشد کودک بسیار سمی باشد. برخی از کودکانی که با این تجارب مواجه می شوند (و بدون هیچ محافظی در خانواده برای محافظت از آنها) ممکن است به گونه ای رفتار کنند که بتوانند بقای خود را تامین کنند اما درک و مدیریت آن برای کارکنان مدرسه ممکن است دشوار باشد. به عنوان مثال، در کلاس درس، این کودکان و جوانان ممکن است:

* مدیریت افکار، احساسات و رفتار، ایجاد روابط مثبت با کارکنان و همسالان، تمرکز و مشارکت در یادگیری برایشان مشکل باشد.

*برای آرام کردن خود تلاش کنند.

*هم خواستار و هم طردکننده باشند.
*به سرعت یا به طور نامتناسب عصبانی یا ناراحت می شوند، گاهی اوقات بدون هیچ محرک واضحی.

*از آسیب پذیر بودن بترسند – اما ممکن است با کنترل شدید دیگران و طغیان های غیرقابل پیش بینی و انفجاری این را بپوشانند.

*از نزدیک شدن به دیگران بپرهیزند و به نظر می رسد که از فعالیت های مدرسه گوشه گیر یا جدا شده اند.

* درخواست کمک برایشان سخت است و باید تلاش کنند.

*واکنش عاطفی کمی نشان می‌دهد یا پاسخ‌های گیج‌کننده نشان می­دهند(مانند خنده زمانی که خود یا دیگران آسیب می‌بینند)

*رویاهای روزانه داشته باشند، بیش فعال باشند یا دائماً بی قرار باشند یا حرکت کنند، زیرا تمرکز در کلاس برایشان مشکل است.

*همه این رفتارها ممکن است مشکلات زیادی را از نظر مدیریت کلاس و مدرسه ایجاد کند.

شناسایی نشانه ها:

معمولاً کودکان و جوانانی که به طور ایمن دلبسته هستند، می توانند برای رفع نیازهای خود به کارکنان مدرسه اعتماد کرده و به آنها تکیه کنند، در مورد ایجاد روابط با دیگران اطمینان دارند، می توانند از فرصت های یادگیری حداکثر استفاده را ببرند، توانایی حل مشکلات را داشته باشند و از نظر عاطفی انعطاف پذیر و خودآگاه هستند .

کودکان و نوجوانان با مشکلات دلبستگی ممکن است این ویژگی ها را نشان ندهند و ممکن است برای آنها سخت تر باشد:

اعتماد به نفس و خودانگیزه ای را که از کاوش در جهان از یک پایگاه امن ناشی می شود، به دست آورند.

به نقاط عطف رشدی مناسب دست پیدا کنند.

ایجاد روابط خوب با همسالان و کارکنان مدرسه (اغلب روابط نشان دهنده عدم همدلی است).
با استرس، ناامیدی و اضطراب کنار بیایند.
تمرکز کنند و بتوانید از قبل برنامه ریزی کنند.

هر کودک و فرد جوانی ممکن است دچار مشکلات دلبستگی شود، اما این مشکلات در کودکان و جوانانی شایع تر است که تحت مراقبت قرار گرفته اند یا آسیب های جدی دیگری را تجربه کرده اند که بر توانایی والدینشان برای ارائه مراقبت ایمن و صحیح تاثیر گذاشته است.

اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder)

“اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول” یک تشخیص نیست. این عبارت به این واقعیت اشاره دارد که یک فرد دارای علائم اختلال دوقطبی‌ای است که به نوعی، با تظاهرات رایج این اختلال متفاوت است و نمی‌توان آن را به عنوان اختلال دو قطبی نوع ۱، اختلال دوقطبی نوع ۲ و یا اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمی) در نظر گرفت.

در واقع، تظاهر غیر معمول اختلال دوقطبی به این معنی است که علائم فرد دقیقاً با علائم رایج‌تر اختلال دوقطبی مطابقت ندارد.

گردآوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی

به نقل از لنر و فلتچر (۲۰۲۲) ممکن است آنچه در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) می‌بینیم، سیمپتوم‌های هیپومانیا به شکل پر انرژی بودن غیر طبیعی با دست کم ۳ مورد از ۷ مورد باشد: ۱) سریع صحبت کردن، پر حرفی یا احساس فشار برای حرف زدن، ۲) داشتن انرژی زیاد به همراه احساس توانمندی غیر معمول، ۳) پرش افکار یا سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار افکار با یکدیگر مسابقه می‌دهند یا حاشیه پردازی و توضیح‌های غیر ضروری مداوم و به حاشیه رفته شدن بحث اصلی به دلیل هجوم زیاد افکار، ۴) کاهش نیاز به خواب به شکلی که با خواب کم نیز، فرد همچنان دارای انرژی باشد، ۵) حواس پرتی و یا پرت شدن حواس به محرک‌های غیر ضروری، ۶) افزایش فعالیت‌های هدفمند مانند انجام پروژه‌های زیاد، فعالیت جنسی، کار، مدرسه و …، ۷) درگیر شدن در فعالیت‌های بالقوه دردسرساز یا انجام رفتارهای بی پروا یا انجام فعالیت‌های نسنجیده یا تصمیم گیری‌های تکانه‌ای مالی، جنسی، رابطه‌ای، سرمایه گذاری و ….

لنر و فلتچر (۲۰۲۲) بیان کردند که ممکن است تظاهرات افسردگی نیز در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) متفاوت باشد. ممکن است دوره‌های افسردگی به شکل تغییر در الگوهای خواب، احساس غمگینی، مشکل در باور توانایی انجام کارهای کوچک، احساس بی قراری، احساس ناامیدی یا آهسته صحبت کردن خود را نمایان کند.

سسیلی (۲۰۰۷) در خصوص اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) بیان کرد که فرد ممکن است به طور مداوم و تقریبا همیشه سیمپتوم‌های هیپومانیا را از خود نشان دهد و به ندرت افسردگی را تجربه کند. همچنین وی بیان می‌کند، ممکن است اپیزودهای افسردگی کوچک باشد و فرد نتواند آنها را تشخیص دهد و آن را به حساب حالت‌های خلقی به دلایل اتفاق‌های بیرونی بگذارد.

بائر (۲۰۲۲) نیز بیان می‌کند، اختلال دو قطبی می‌تواند با نمودی متفاوت، به شکل خلق میکس یعنی تجربه همزمان ویژگی‌هایی از هیپومانیا مانند سریع صحبت کردن، پرحرفی، پرش افکار یا سرعت زیاد افکار و … به همراه ویژگی‌هایی از افسردگی مانند خلق پایین، احساس غمگینی، بی قراری و ناامیدی، نمایان شود.

همچنین بائر (۲۰۲۲) مطرح می‌کند، اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه زیادی فعال بودن به همراه تندی روانی یا حرکتی است. سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/  یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژه‌های زیاد و تصمیم‌گیری‌های تکانشی، همگی ناشی از همین زیادی فعال بودن است.

فهرست ارزش ها

فهرست ارزش‌های ACT به شما کمک می‌کند تا از آنچه واقعاً در زندگی شما مهم است آگاه باشید

ارزش‌ها عمیق‌ترین خواسته‌های قلبی شما؛ برای نحوه رفتار شما به عنوان یک انسان هستند. ارزش ها چیزی که می خواهید به دست آورید یا به دست آوردید نیست. آنها در مورد نحوه رفتار یا عمل شما به طور مداوم هستند. چگونه می خواهید با خود، دیگران و دنیای اطراف خود رفتار کنید.

منبع: www.actmindfully.com.au

ترجمه: نرگس حسینی نیا

به معنای واقعی کلمه صدها ارزش مختلف وجود دارد، اما در زیر فهرستی از رایج ترین آنها را خواهید یافت. احتمالاً همه آنها به شما مربوط نمی شوند. به خاطر داشته باشید که هیچ چیز به عنوان “ارزش های درست” یا “ارزش های اشتباه” وجود ندارد. کمی شبیه ذائقه ما در پیتزا است. اگر شما ژامبون و گوشت را ترجیح می دهید، اما من سالامی و زیتون را ترجیح می دهم، به این معنی نیست که سلیقه من در پیتزا درست است و سلیقه شما اشتباه است. فقط به این معنی است که ما سلیقه های متفاوتی داریم. و به همین ترتیب، ممکن است ارزش های متفاوتی داشته باشیم. بنابراین حوزه ای از زندگی را که می خواهید بهبود ببخشید انتخاب کنید و فهرست را مطالعه کنید.

در زیر و در کنار هر مقدار یک حرف بنویسید: (خ)خیلی مهم، (م)مهم، و (ن)نه چندان مهم – برای حوزه خاصی از زندگی که برای کار روی آن انتخاب کرده اید.

  • پذیرش: گشوده بودن و پذیرفتن خود، دیگران، زندگی و غیره
  • ماجراجویی: ماجراجو بودن; به طور فعال به دنبالِ ایجاد، یا کشف تجربیات بدیع یا محرک بودن است.
  • قاطعیت: با احترام از حقوق خود دفاع کنم و آنچه را که می خواهم درخواست کنم
  • اصالت: معتبر بودن، اصیل بودن، واقعی بودن. صادق بودن با خود
  • زیبایی: قدردانی، خلق کردن، پرورش زیبایی در خود، دیگران، محیط و غیره
  • مراقبت: مراقبت از خود، دیگران، محیط و غیره
  • چالش: به چالش کشیدن خودم برای رشد، یادگیری، بهبود
  • شفقت: با مهربانی نسبت به کسانی که رنج می برند رفتار کنیم
  • ارتباط: مشارکت کامل در کاری که انجام می دهم و حضور کامل در کنار دیگران
  • مشارکت: مشارکت کردن، کمک کردن، همکاری کردن یا ایجاد تفاوت مثلت برای خود و دیگران
  • انطباق: احترام و اطاعت از قوانین و تعهدات
  • همکاری: همکاری و مشارکت با دیگران
  • شجاعت: شجاع یا دلیر بودن؛ پافشاری در برابر ترس، تهدید یا مشکل
  • خلاقیت: خلاق یا مبتکر بودن
  • کنجکاوی: کنجکاو، گشاده روی و علاقه مند بودن. برای کاوش و کشف
  • تشویق: تشویق و پاداش دادن به رفتاری که برای خودم یا دیگران بعنوان یک ارزش است
  • برابری: با دیگران مانند آنچه برای خودم می پسندم رفتار کنم و بالعکس
  • هیجان: جست‌وجو، درگیرشدن و شرکت در فعالیت‌هایی که هیجان‌انگیز، محرک یا مهیج هستند
  • انصاف: منصف بودن با خودم یا دیگران
  • تناسب اندام: حفظ یا بهبود تناسب اندام. مراقبت از سلامت جسمی و روانی و رفاه/بهزیستی
  • انعطاف پذیری: سازگاری و انطباق راحت با شرایط در حال تغییر
  • آزادی: آزادانه زندگی کردن. انتخاب کنم که چگونه زندگی کنم و چگونه رفتار کنم، یا به دیگران کمک کنم این کار را انجام دهند
  • دوستانه بودن: دوستانه بودن، هم سو و یا موافق بودن با دیگران
  • بخشش: بخشنده بودن نسبت به خود یا دیگران
  • سرگرم کننده: سرگرم کننده بودن. جست‌وجو، مشارکت و درگیربودن در فعالیت‌های مملو از سرگرمی
  • سخاوتمندی: سخاوتمند بودن، به اشتراک گذاشتن و بخشش، به خود یا دیگران
  • سپاسگزاری: سپاسگزار بودن و قدردانی از جنبه های مثبت خود، دیگران و زندگی
  • صداقت: صادق بودن، راستگو بودن و صمیمی بودن با خود و دیگران
  • شوخ طبعی: دیدن و درک جنبه طنزآمیز زندگی
  • فروتنی: فروتنی یا متواضع بودن; “اجازه بدهم دستاوردهای من خودشان حرف بزنند”
  • پر تلاش: کوشا بودن، سخت کوش بودن، متعهد بودن در کار
  • استقلال: از خود حمایت کنم و روش خودم را برای انجام کارها انتخاب کنم
  • صمیمیت: گشوده بودن، شفاف بودن و سهیم بودن -از نظر هیجانی یا فیزیکی- در روابط شخصی نزدیک
  • عدالت: رعایت عدالت و انصاف
  • مهربانی: مهربان بودن، دلسوز بودن، با ملاحظه بودن، مراقبت یا توجه نسبت به خود یا دیگران
  • عشق: رفتار عاشقانه یا محبت آمیز نسبت به خود یا دیگران
  • توجه/دهن آگاهی: آگاه بودن، گشوده بودن و کنجکاوی در مورد تجربه اینجا و اکنون خود
  • نظم: منظم و سازمان یافته/مرتب بودن
  • روشنفکر/ پذیرا: فکر کردن به چیزها، دیدن چیزها از دیدگاه دیگران، و ارزیابی منصفانه‌ی شواهد
  • صبر: برای آنچه می خواهم با آرامش منتظر باشم
  • پایداری: با وجود مشکلات و سختی ها با قاطعیت ادامه دادن
  • لذت: ایجاد لذت و لذت بخشیدن به خود یا دیگران
  • قدرت: نفوذ یا اعمال قدرت بر دیگران، به عنوان مثال مسئولیت پذیری، رهبری، سازماندهی
  • عمل متقابل: ایجاد روابطی که در آن تعادل عادلانه ای در ارائه و دریافت وجود داشته باشد
  • احترام: احترام گذاشتن به خود یا دیگران؛ مودب بودن، با ملاحظه بودن و نشان دادن نگاه مثبت
  • مسئولیت: مسئول و پاسخگو بودن در قبال اعمال خود
  • عاشقانه/رمانتیک بودن: عاشقانه بودن. نشان دادن و ابراز عشق یا محبت قوی
  • ایمنی: ایمن کردن، محافظت یا تضمین امنیت خود یا دیگران
  • خودآگاهی: آگاه بودن از افکار، احساسات و اعمال خود
  • خودمراقبتی: مراقب سلامتی و تندرستی خود بودن و برآورده کردن نیازهای خود
  • خودسازی/توسعه فردی: تداوم داشتن در رشد،پیشرفت یا بهبود دانش،مهارت،شخصیت یاتجربه زندگی.
  • خویشتن داری: عمل کردن مطابق با آرمان های خود
  • حس گرایی: ایجاد، کشف و لذت بردن از تجربیاتی که حواس پنج گانه را تحریک می کند
  • تمایلات جنسی: کشف یا بیان تمایلات جنسی خود
  • معنویت: ارتباط با چیزهای بزرگتر (برتر) از خودم
  • مهارت: تمرین مداوم و بهبود مهارت ها و به کارگیری کامل خودم در هنگام استفاده از آن ها
  • حامی بودن: حمایت کننده، کمک کننده، تشویق کننده و در دسترس بودن برای خود یا دیگران
  • اعتماد: قابل اعتماد بودن. وفادار، باوجدان، صادق و قابل اعتماد بودن
  • ارزش های فهرست شده خود را در اینجا وارد کنید: ………………………………………………………………………………………………………………
  • ارزش های فهرست نشده خود را در اینجا درج کنید: ……………………………………………………………………………………………………………….

هنگامی که هر مقدار را به عنوان (خیلی مهم، مهم، و نه چندان مهم) علامت گذاری کردید، تمام ارزش ها را مرور کنید و سه مورد برتر را که برای شما در حوزه مورد نظرتان از زندگی مهم هستند، انتخاب کنید. نکته در زمان گام بعدی این است که شروع به جستجوی راه هایی برای زندگی کردن با این ارزش ها در حوزه مورد نظر از زندگی کنیم. چیزهایی که با هدایت این ارزش ها می توانید بگویید و انجام دهید، را یادداشت کنید و به این ترتیب شما توانسته اید مسیر ارزش های خود را پیدا کنید و در آن گام بگذارید.

۱۰ سپتامبر (۱۹ شهریور) روز جهانی پیشگیری از خودکشی

خودکشی یک نگرانی عمده برای سلامت عمومی است. در سال ۲۰۲۰، خودکشی دوازدهمین علت اصلی مرگ و میر در ایالات متحده بود که جان بیش از ۴۵۹۰۰ نفر را گرفت.

خودکشی پیچیده و غم انگیز است، اما اغلب قابل پیشگیری است. دانستن علائم هشدار دهنده خودکشی و نحوه دریافت کمک می تواند به نجات جان انسان ها کمک کند.

منبع: https://www.nimh.nih.gov/

ترجمه: دکتر پیمان دوستی

{خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگی‌شان، به خود آسیب می رسانند و در نتیجه می میرند.

{اقدام به خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگی‌شان، به خود آسیب می رسانند اما نمی میرند.

هنگام اشاره به خودکشی و اقدام به خودکشی از استفاده از عباراتی مانند “خودکشی موفق” یا “خودکشی ناموفق” خودداری کنید، زیرا این اصطلاحات اغلب دارای معانی منفی هستند.

علائم هشدار دهنده

علائم هشدار دهنده مبنی بر اینکه ممکن است فردی در معرض خطر فوری اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:

صحبت از اینکه می خواهند بمیرند یا می خواهند خودشان را بکشند

صحبت در مورد احساس پوچی یا ناامیدی یا نداشتن دلیلی برای زندگی کردن

صحبت در مورد احساس به دام افتادن یا احساس اینکه هیچ راه حلی وجود ندارد

احساس درد غیر قابل تحمل عاطفی یا جسمی

صحبت از سربار بودن برای دیگران

کناره گیری از خانواده و دوستان

بخشش اموال مهم

خداحافظی با دوستان و خانواده

سامان دادن ناگهانی به امورشان و کارهایی مانند وصیت کردن

انجام رفتارهای پر خطر که می تواند منجر به مرگ شود، مانند رانندگی بسیار سریع

صحبت کردن درباره مرگ یا فکر کردن به آن

سایر علائم هشداردهنده جدی که ممکن است فردی در معرض خطر اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:

نوسانات شدید خلقی که به طور ناگهانی از حالت بسیار غمگین به بسیار آرام یا شاد تغییر می کند

برنامه‌ریزی یا جستجوی راه‌هایی برای خودکشی

صحبت در مورد احساس گناه یا شرم بزرگ

استفاده زیاد از الکل یا مواد مخدر

رفتار مضطرب یا آشفته

تغییر عادات غذایی یا خوابیدن

نشان دادن خشم یا صحبت در مورد انتقام

توجه به این نکته ضروری است که خودکشی یک پاسخ طبیعی به استرس نیست. افکار یا اعمال خودکشی نشانه پریشانی شدید هستند و نباید نادیده گرفته شوند. اگر این علائم هشدار دهنده در مورد شما یا کسی که می شناسید صدق می کند، در اسرع وقت کمک بگیرید، به خصوص اگر این رفتار جدید است یا اخیراً افزایش یافته است.

پنج مرحله وجود دارد که می توانید برای کمک به کسی که درد هیجانی زیادی دارد بردارید:

۱) از او سوال کنید:

“آیا به کشتن خود فکر می کنی؟” این سوال ساده ای نیست، اما مطالعات نشان می دهند که پرسیدن این سوال از افراد در معرض خطر خودکشی باعث افزایش خودکشی یا افکار خودکشی نمی شود.

۲) آنها را ایمن نگه دارید:

کاهش دسترسی افراد دارای افکار خودکشی به اقلام یا مکان های کشنده، بخش مهمی از پیشگیری از خودکشی است. در حالی که این کار همیشه آسان نیست. پرسیدن اینکه آیا فردِ در معرض خطر برنامه ای دارد یا نه و حذف وسایل کشنده، می تواند کمک کنده باشد.

۳) آنجا باشید:

با دقت گوش کنید و بفهمید که فرد چه فکر و احساسی دارد. تحقیقات نشان می دهند که تصدیق و صحبت در مورد افکار خودکشی، افکار خودکشی را افزایش نمی‌دهد، بلکه آنها را کاهش دهد.

۴) به آنها کمک کنید تا در ارتباط بمانند:

آنها را راهنمایی کنید تا شماره اورژانس (در ایران ۱۱۵) و شماره خطوط بحران (اورژانس اجتماعی در ایران ۱۲۳ و مشاوره تلفنی بهزیستی ۱۴۸۰) را در تلفن خود ذخیره کنند تا در صورت نیاز با آنها تماس بگیرند. همچنین می توانید کمک کنید تا با یک فرد قابل اعتماد مانند یک عضو خانواده، دوست، مشاور معنوی یا متخصص سلامت روان در ارتباط باشند.

۵) در ارتباط بمانید:

حفظ ارتباط پس از یک بحران یا پس از ترخیص از مراقبت می تواند کمک کننده باشد. مطالعات نشان داده است که تعداد مرگ و میرهای خودکشی با پیگیری کاهش می یابد.

شناسایی ارزش ها

برای شناسایی ارزش ها در ابتدا باید بدانیم تفاوت ارزش با هدف چیست؟

ارزش‌ها و اهداف اساساً متفاوت هستند و اکثر ما را گیج می‌کنند. این مسئله به این دلیل است که ما در جامعه‌ای متمرکز بر هدف (نه جامعه‌ای متمرکز بر ارزش‌ها) زندگی می‌کنیم. اغلب مردم وقتی از کلمه “ارزش‌ها” استفاده می‌کنند، در واقع در مورد “اهداف” صحبت می‌کنند. تفاوت در اینجاست: ارزش‌ها، آنطور که شما می‌خواهید رفتار کنید را توصیف می‌کنند، در حالی‌که اهداف، آنچه را که می‌خواهید به دست آورید را توصیف می‌کنند. اگر می‌خواهید یک شغل عالی پیدا کنید، یک خانه بزرگ بخرید، شریک زندگی پیدا کنید، ازدواج کنید یا بچه‌دار شوید، همه این‌ها اهداف هستند. همه آنها را می‌توان در لیست “کارهایی که باید انجام داد” بررسی کرد: “هدف به دست آمد!”. در مقابل، ارزش‌ها عبارتند از نحوه رفتار شما: در حین حرکت به سمت اهداف، رسیدن به اهداف و حتی زمانی که به اهداف خود نمی‌رسید!

منبع: وقتی زندگی ضربه سختی می زند/ راس هریس(۲۰۲۲)

ترجمه: نرگس حسینی نیا، پیمان دوستی (۱۴۰۱)

برای مثال، اگر قرار است ارزش‌های شما عشق، مهربانی و مراقبت باشد، می‌توانید همین الان و برای همیشه به این شیوه رفتار کنید- حتی اگر هرگز به هدف مثلاً پیدا کردن شریک یا بچه دار شدن نرسیدید. اگر قرار است ارزش‌های شما در محل کار مولد، کارآمد، اجتماعی، بادقت و مسئولیت‌پذیر باشند، می‌توانید همین الان به این روش‌ها رفتار کنید، حتی اگر شغل‌تان کاملاً افتضاح باشد.

حالا فرض کنید می‌خواهید شما را دوست داشته باشند یا مورد احترام قرار بگیرید- آیا این‌ها ارزش هستند؟ نه، آنها اهداف هستند! آنها در تلاش برای به دست آوردن چیزی هستند- در این مثال، برای به دست آوردن عشق یا احترام از طرف دیگران هستند. ارزش‌های شما درباره این است که می‌خواهید در حین دنبال کردن آن اهداف (چه به آن‌ها برسید چه نرسید)، چه رفتاری داشته باشید. اگر می‌خواهید عشق بورزید یا محترم باشید، اینها ارزش‌ هستند؛ هر زمان که بخواهید می‌توانید نسبت به خود یا دیگران باعشق یا با‌احترام عمل کنید. اما دوست داشته شدن یا مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران، اهداف هستند (برخی افراد آنها را «نیاز» می‌نامند)، و آنها خارج از کنترل ما هستند. ما نمی‌توانیم کاری کنیم که کسی ما را دوست داشته باشد یا به ما احترام بگذارد. اما اگر با عشق و احترام نسبت به خود و دیگران رفتار کنیم، این احتمال وجود دارد که در ازای آن، مورد محبت و احترام قرار بگیریم.

هم ارزش‌ها و هم اهداف مهم هستند، اما باید تفاوت‌های آنها را در نظر بگیریم. ساده‌ترین راه برای به خاطر سپردن تفاوت آنها این است که اهداف، آنچه را که می‌خواهم داشته باشم، به‌دست بیاورم یا به آن برسم را توصیف می کند. ارزش‌ها؛ اینکه من می‌خواهم با خودم، دیگران یا دنیای اطرافم چگونه رفتار کنم را توصیف می‌کنند.

اگر این موضوع هنوز چندان برای شما منطقی نیست، یا مفهوم کلی آن را درک کرده‌اید، اما کاملاً مطمئن نیستید که ارزش‌های شخصی شما چیست… یا نمی توانید آنها را حدس بزنید، این اتفاق کاملا طبیعی است. وقتی برای اولین بار با افراد درباره معنا، هدف یا ارزش‌ها صحبت می‌کنیم، اغلب مضطرب یا گیج می‌شوند، یا به اصطلاح مغزشان قفل می‌کند. بنابراین از طریق چند تمرین به آنها کمک می‌کنیم تا آن ‌را متوجه شوند. اولین مورد، شامل بیرون آوردن «خرد پنهانی» است که در زیر خود قضاوت‌گری خشن دفن شده است.

چطور ذهن‌تان می‌خواهد کمک کند؟

با چند لحظه وقت گذاشتن برای لنگر انداختن، این تمرین را شروع کنید.

اکنون برخی از قضاوت‌های خشن خود را که ذهن‌تان مدام به شما می‌گوید، به خاطر بیاورید.

یک لحظه برای نام‌گذاری این داستان یا الگو- شاید «خود قضاوتی» یا «داستان به اندازه کافی خوب نیست» یا «منتقد درونی»- وقت بگذارید.

اکنون در نظر بگیرید، وقتی ذهن‌تان شما را قضاوت می‌کند، چگونه می‌خواهد کمک کند؟

آیا سعی دارد به شما کمک کند از گذشته درس بگیرید؟

آیا این تلاشی برای حل یک مشکل، آماده کردن شما برای چیزی یا برنامه‌ریزی است؟

آیا سعی دارد شما را از چیزی در آینده نجات دهد، از شما محافظت کند یا شما را برای چیزی در آینده آماده کند؟

آیا شما را با کسی یا چیزی که مهم است مرتبط می‌کند؟

آیا به شما یادآوری می‌کند که مراقب خود یا شخص دیگری باشید؟

تلاش می‌کند به شما کمک ‌کند در چه چیزی متفاوت یا بهتر عمل کنید؟

سعی دارد چه ویژگی‌های شخصی‌ای را در شما آشکار کند؟

نمونه ای از فهرست ارزش‌های ACT به شما کمک می کند تا از آنچه واقعاً در زندگی شما مهم است آگاه باشید، که می توانید در مطلب فهرست ارزش ها آن را مطالعه کنید.