نظریه تصمیم‌گیری چیست و چرا اهمیت دارد؟

تصمیم‌گیری بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی ماست. روزانه با انواع انتخاب‌ها روبه‌رو می‌شویم؛ از تصمیمات روزمره مثل استفاده از وسایل نقلیه عمومی گرفته تا تصمیمات مهم و تأثیرگذار مثل انتخاب مسیر شغلی. اما آیا تا به حال به این فکر کرده‌ایم که چگونه می‌توانیم تصمیم بهتری بگیریم و به شیوه‌ای منطقی و ساختاریافته عمل کنیم؟ اینجاست که «نظریه تصمیم‌گیری» به کمک ما می‌آید.

منبع: وبسایت www.lato.stanford.edu

گردآوری و ترجمه: مجتبی غنی موخر

نظریه تصمیم‌گیری به زبان ساده

نظریه تصمیم‌گیری (Decision Theory) شاخه‌ای از علوم فلسفی، شناختی و اقتصادی است که شیوه‌ها و دلایل انتخاب‌های عامل تصمیم‌گیر (فرد یا موجود دارای قدرت استدلال و عمل) را بررسی می‌کند. باورها، خواسته‌ها و ارزش‌ها در این نظریه نقش کلیدی دارند و تعامل بین آن‌ها تعیین‌کننده انتخاب‌های فرد است.

هسته نظریه تصمیم‌گیری

هسته مرکزی نظریه تصمیم‌گیری حول مجموعه‌ای از مفاهیم و اصول زیربنایی می‌چرخد که تعامل ساده اما عمیقی را میان باورها، ترجیحات و انتخاب‌های انسان توصیف می‌کند. در ادامه، این مفاهیم و اصول کلیدی را با جزئیات جامع توضیح خواهم داد:


تصمیم‌گیری همیشه درباره یک فرد (یا عاملی با قابلیت تصمیم‌گیری و انتخاب) مطرح می‌شود. عامل تصمیم‌گیرنده می‌تواند یک فرد عادی، سازمان، ماشین هوشمند، یا حتی یک دولت باشد؛ مهم است که این عامل توانایی و اختیار انتخاب از میان چندین گزینه را داشته باشد و تصمیم‌هایش متأثر از اهداف، ارزش‌ها و باورهای او باشند.

تصمیم‌گیری اساساً یعنی انتخاب میان چندین گزینه که پیش روی ما هستند. این گزینه‌ها می‌توانند آشکار یا ضمنی باشند و مهم‌ترین اصل در شفاف ساختن تصمیمات است.

در شرایط تصمیم‌گیری همواره مواردی وجود دارد که نه کاملاً قطعی، بلکه تحت اثر شرایطی خاص یا آینده‌ای نامعلوم قرار دارند. در نظریه تصمیم‌گیری، هر گزینه را با وضعیت‌هایی از جهان مواجه می‌کنیم که ممکن است رخ دهند. به عبارت دیگر، نتایج یک تصمیم همواره وابسته به شرایطی است که خارج از کنترل شخص است.

پیامد، نتیجه یا گزارشی است که به دنبال انتخاب یک گزینه مشخص در هر حالت خاصی از جهان پیش خواهد آمد. پیامدها می‌توانند مثبت، منفی، اقتصادی، روان‌شناختی، احساسی یا حتی اخلاقی باشند.

یکی از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین مفاهیم در نظریه تصمیم‌گیری، اصل «مطلوبیت» است. مطلوبیت، میزان ارزش و رضایت ذهنی فرد یا تصمیم‌گیرنده از یک پیامد خاص است و مبنای آن برای هر فرد متفاوت بوده و بستگی به ترجیحات و ارزش‌های شخصی دارد.

در هسته نظریه تصمیم‌گیری کلاسیک، «نظریه مطلوبیت مورد انتظار» به عنوان قدرتمندترین چارچوب این علم شناخته می‌شود. این نظریه می‌گوید که هر فرد هنگام تصمیم‌گیری با سنجش و ارزیابی مطلوبیت هر وضعیت بالقوه و احتمال وقوع آن، گزینه‌ای را انتخاب می‌کند که بیشترین «مطلوبیت مورد انتظار» یا همان Expected Utility را دارد.

به عبارت ساده‌تر:

(مطلوبیت پیامد)×(احتمال وقوع پیامد)∑ =مطلوبیت مورد انتظار

این فرمول یعنی ما باید برای هر گزینه، میزان رضایت یا ارزش آن گزینه را در هر حالت ضرب در احتمال وقوع آن حالت کرده و سپس آن‌ها را جمع کنیم. گزینه‌ای که بیشترین مقدار این حاصل جمع را داشته باشد، بهترین گزینه است.

هسته مرکزی تصمیم‌گیری وابسته به ترجیحات تصمیم‌گیرنده است. ترجیح‌ها نشان می‌دهند که یک فرد چگونه گزینه‌ها را رتبه‌بندی می‌کند. فرض بر این است که ترجیحات هر فرد دارای دو شرط منطقی و اساسی زیر باشند:

کامل بودن (Completeness): هر دو گزینه‌ای که پیش روی فرد قرار دارد، باید از نظر او قابل مقایسه و اولویت‌بندی باشند. به عبارت دیگر، گزینه‌ها باید قابل رتبه‌بندی بوده و ابهامی در ترجیح میان آن‌ها نباشد.
تراگذری (Transitivity): اگر گزینه B بهتر از A باشد و گزینه C نیز بهتر از B باشد، آن‌گاه گزینه C باید بهتر از گزینه A باشد. ممکن است در نگاه اول این الزامات ساده به نظر برسند، اما این شرط تضمین می‌کند که انتخاب‌ها دچار تضاد و ناسازگاری منطقی نخواهند شد.

نظریه تصمیم‌گیری همواره کامل و خالی از مشکل نیست. مثال‌هایی مانند پارادوکس آله (Allais paradox) نشان داده‌اند که گاهی رفتار واقعی انسان با پیش‌بینی‌های نظریه‌ی مطلوبیت مورد انتظار تناقض دارد. این مثال‌ها باعث توسعه‌ی نسخه‌های تصحیح‌شده و نظریه‌های تکمیلی، از جمله «نظریه چشم‌انداز» (Prospect Theory) شده‌اند که بهتر می‌توانند جنبه‌های مختلف روان‌شناختی و رفتاری را توضیح دهند.


خلاصه‌ای شفاف از هسته نظریه تصمیم‌گیری:

هسته مرکزی نظریه تصمیم‌گیری بیان می‌کند که انسان برای انتخاب‌هایش:

  • گزینه‌های مختلف را بررسی می‌کند.
  • احتمالات و پیامدهای هر گزینه را در نظر می‌گیرد.
  • میزان مطلوبیت ذهنی هر پیامد را محاسبه می‌کند.
  • تصمیم نهایی را به طریقی می‌گیرد که مطلوبیت کلی مورد انتظار را به بیشترین مقدار ممکن برساند.

با شناخت بهتر این بنیان‌ها و فرآیندها، تصمیم‌گیری‌ها منطقی‌تر، آگاهانه‌تر و در مجموع اثربخش‌تر خواهند بود.

سخن پایانی

دانستن اصول تصمیم‌گیری به ما ابزاری می‌دهد تا با شناخت بیشتر از منطق پشت انتخاب‌ها، در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود بهتر عمل کنیم و کمتر اسیر سردرگمی عاطفی و تناقضات شویم. در نهایت، تصمیمات بهتر، زندگی موفق‌تر و رضایتمندتری را به دنبال دارند.