گفتگوی دکتر استیون هیز با مراجع دارای اضطراب اجتماعی بر اساس اکت

به سراغ سالی می‌رویم. او اضطراب اجتماعی، احساس نا امنی، و انزوای اجتماعی دارد. همچنین سالی احساس تنهایی و مورد سوء استفاده قرارگرفتن را تجربه می‌کند. نقطه برجسته مثال این است که چگونه مشکلات مورد توجه ذهن قرار می‌گیرند.

دکتر استیون هیز/ ترجمه دکتر پیمان دوستی

بعضی از مراجعین مانند امیلی هستند. آنها با رشته‌ای از افکار که مورد توجه آنهاست روبه‌رو بوده و در مورد آنها به راحتی صحبت می‌کنند. بعضی دیگر ممکن است مانند سالی باشند. در این قسمت با سالی صحبت می‌کنیم و او توضیح می‌دهد که چرا نمی‌تواند مثل دیگران باشد.

نکته قابل توجه این است که حتی زمانی که او تحت فشار است، به سختی درباره‌ی تجربه‌هایش صحبت می‌کند. در عوض او در مورد شرایط مختلف صحبت می‌کند. در این مرحله از یک استعاره استفاده می‌کنیم که در تنظیم فرآیند مشاهده به او کمک کنیم. این استعاره به درمانجو کمک می‌کند تا بتواند ذهنش را تماشا کند. اجازه دهید ببینیم چطور این اتفاق می‌افتد.

سالی: منظورت این است که به افکار و احساس‌هایم مثل دفترچه تلفن نگاه کنم و بگویم خب باید با آنها در ارتباط باشم؟ بعضی از آنها را دوست ندارم، نمی‌دانم به آنها چه بگویم؟

هیز: بله دقیقا، اما می‌خواهم به مرحله پایین تری بروی واز جست‌وجو کردن در این رولودکس[۱] دست برداری. چرا این کار را انجام نمی‌دهی؟ باید از میان این فایل‌ها بیرون بیایی.

سالی: بعضی از آنها را دوست ندارم.

هیز: همینطور است، اما می‌خواهیم در مورد چیزهایی که مربوط به تو می‌باشد صحبت ‌کنیم. شبیه رفتن به طبیعت، و تماشا کردن حیات‌وحش است. ما تماشاگر نوعی حیات‌وحش روانی هستیم که در آن ما بیشه، و افکار جانداران آن هستند. در حیات وحش حیوانات با یکدیگر مبارزه می‌کنند، این خاصیت حیات وحش است، درست مانند خاصیت ذهن که در آن افکار خوشایند و ناخوشایند با هم در مبارزه هستند. پس یک صحنه وجود دارد اما تو نمی‌توانی بی‌طرفانه این حیات وحش روانی را مشاهده کنی چرا که طبق یک الگوی مزمن می‌خواهی به نفع یک گروه مبارزه کنی. می‌توانی بی‌طرفانه در مورد ترس‌ها، نگرانی‌ها، اضطراب‌ها و خود انتقادگری‌هایت صحبت کنی؟

سالی: فکر می‌کنم بله.

هیز: مردد هستی.

سالی: خب موانعی وجود دارند که باعث می‌شوند از افکارم دوری کنم.

هیز: چه موانع دیگری وجود دارد؟

سالی: موانع ذهنی همیشه بهانه‌های راحتی هستند.

هیز: پس به سطح پایین تری می‌رویم. ممکن است بخواهی افکارت را ببینی ولی آنها نباشند. شاید هستند ولی نمی‌خواهند صحبت کنند. معنای این چیست؟

شاید درک تعدادی از اینها سخت باشد. اما می‌خواهم نسبت به آنها توجه‌آگاهی داشته باشی. از درون واقعا به چه چیزی شبیه هستی؟ حتی اگر پذیرش آن برایت سخت باشد می‌خواهم شماره تلفن آنها را به جای درون رولودکس بر روی میز قرار دهی تا بتوانی به راحتی با آنها تماس بگیری.

می‌توانی یکی از آنها را به من بگویی؟ فکری که واقعا وجود دارد و در لیست موانع است را بگو. یکی را که گفتن آن سخت‌تر است.

سالی: موانع؟ موانع ذهنی؟

هیز: بله دقیقا، موانعی که تو را عقب نگه می‌دارند. می‌دانی اگر با آن تماس بگیری چه می‌گوید؟

ذهن سعی می‌کند تو را به سمت کاری که خودش می‌خواهد هل دهد زیرا وقتی به حرفش گوش می‌دهی احساس بهتری داری.

سالی: ارتباط بایک مانع نتیجه ناامید کننده‌ای دارد. من گام اول را هم بر نمی‌دارم، زیرا در نهایت شکست می‌خورم.

هیز: اگر کاری که ذهنت می‌گوید را انجام بدهی، چه معنی دارد؟ در مورد جهان، و زندگی چه می‌گوید؟

سالی: من ناتوان هستم و در برخی شرایط عملکرد خوبی نداشته‌ام.

هیز: خب.

سالی: آخ.

تفسیر: شایان ذکر است، وقتی در این فرآیند قدم می‌گذارید، در ابتدا افکاری را می‌ببینید که مراجع نسبت به آنها به صورت قضاوت کننده عمل می‌کند. اگر توجه ‌کنید می‌بینید که افکار او مانند ماهی گیری است که برایش قلاب می‌اندازد و او را به سمت واکنشی مانند رفتار قابل مشاهده می‌کشد.


[۱]. جای کارت رومیزی که برای نگهداری نام، آدرس و تلفن افراد استفاده می‌شود.